ابوالفضل بیهقی بعد آنکه ذکر بردارکردن حسنک وزیر را با شرح واکنش مادر او به خبر کشتهشدن فرزند به اتمام میرساند، بیدرنگ داستان عبدا. زبیر را میگوید که او نیز با خروج بر بنیامیه سرش را به باد داد و تنش بر دار شد. قهرمان دیگر داستان عبدا. زبیر، اسما، مادر اوست که او هم مانند مادر حسنک در مرگ پسر هیچ جرع نکرد، چنانکه ن کنند.»
آنطور که از توضیح پایانی بیهقی برمیآید، یک هدف او از ذکر قصه عبدا. و مادرش، آن بوده که اگر طاعنی» با ذهنیتِ کلیشهزده و تفکرات قالبی جنسیتی، در استقامت و سختجگری مادر حسنک تردید داشته و آن را نپذیرفته باشد و بگوید این نتواند بود»*، با خواندن داستان اسما، شاهدی دیگر از واکنش صبورانه و استقامت ن داغدیده بر او نمایانده شود و بپذیرد که ن هم ممکن است همچون مردان در سوگ فرزند جزع نکنند!
این داستان دوم بیهقی ازیکسو میتواند تلاش او برای درهمشکستن قالبهای ذهنی جنسیتیای تلقی شود که درک رفتار زنومرد را در خارج از الگوهای یکنواخت و ثابت، غیرممکن کردهاند و باوجود آنها تشخیص خصوصیات فردی (که ممکن است متأثر از سایر عوامل اجتماعی باشند) دشوار است.
اما از طرف دیگر در همین جهتگیری بیهقی هم نوعی تحقیر رفتار نه (جزعکردن چنانکه ن کنند) و تحسین رفتار مردانه (جزعنکردن) قابل تشخیص است که اگر چه جای نقد دارد، برای دورهای که بیهقی میزیست، عجیب و غیرمنتظره نیست.
*این ممکن نیست
درباره این سایت